هفت ماهگی باران خانمی
باران خانومم پایان شش ماهگی نوبت یه سری واکسن دیگه داشتی که من خیلی نگران بودم چون سری های قبلی دختر کوچولوی من خیلی اذیت شده بود و همه میگفتن واکسن این نوبت هم خیلی بده؛ اما از بد شانسی یه هفته مونده به نوبت واکسن بابایی سرما خورد و با وجود احتیاط های خیلی خیلی شدیدمون تو اولین سرما خوردگی رو از بابایی گرفتی اینم بگم که کلا بابایی وقتی مریض میشه خیلی سخت خوب میشه و داغون داغون میشه بنابراین من شدم پرستار شما و صد البته خودمم مریض شدم از دختر نازم بگم که مثل یه گل پژمرده شده بود سرجات می موندی حتی نا نداشتی سرت رو بلند کنی یا حتی گریه کنی دلم خیلی کباب میشد دختر شاد و شنگول من حالا نمی تونست شیر بخوره چون بینیش کیپ میشد همون یه ذره هم ...
نویسنده :
مامان شورانگیز
1:03